شاهو حسینی
بەنظر میرسد, بنیادگرایی امروزه برزرگترین
چالش و تهدید علیه مدرنیزاسیون، دمکراتیزاسیون و توسعهیافتگی در خاورمیانه باشد. جریانی که اساسیترین و بارزترین مشخصه و
ویژگیش بازگشت به سنت، ضدیت با مدرنیتەسیاسی(دولت مدرن دمکراتیک، عقلانیتوعقلگرایی،
توسعەیافتگی اقتصادی)، ضدیت با سکولاریسم و سکولاریزاسیون و بەحاشیهراندن زنان میباشد.
به نظر میرسد که بسترهای فرهنگی، اجتماعی خاورمیانه که در طول سدەهای امپراطوری
عثمانی از طریق تقویت ارزشها و هنجارهای دینی را راستای تحکیم و گسترش هژمونی و
اقتدار امپراطوری عثمانی به شدت مذهبی شده، پس از ظهور خاورمیانه نوین نیز دچار
تغییر فرهنگی نشده و فرهنگاسلامگرایی در راستای تقویت پایگاه عربگرایی و
ناسیونالیسم عربی بازتولید و تقویتگردیده. از سویدیگر شکست شبەمدرنیتهسیاسی و
شبەمدرنیسم در خاورمیانە زمینەهای مناسب فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را برای بازگشت،
توقیت و گسترش بنیادگرایی اسلامی در خاورمیانە فراهم نمود، در کنار این دو عامل
ظهور اسرائیل به مثابه نمایندە ناسیونالیسم یهودیو جمهوری اسلامی بهمثابە
برساختە بنیادگرایی شیعە زمینە تقویت و گسترش ضلع سوم بنیادگرایی کە همان
بنیادگرایی سنی باشد را فراهم نمودند.
جنگهای پیشگیرانه در خاورمیانه
سقوط شوروی و تبعات گسترده آن در اروپای شرقی و
خاورمیانه انکارناپذیر و گسترده بوده، غرب به دلیل هژمونی شوروی در خاورمیانه و
نفوذ در ساختارهای قدرت خاورمیانه نوین پس از جنگجهانی اول همواره تلاش میکرد تا
از گروههای اسلامی و اسلامگرایی در راستای تقابل با شوروری و پیشگیری از هژمونی
منطقەای و جهانی لنینیسم حمایتو پشتیبانی نماید، برآیند آن حمایت از اسلامگرایی
در ایران علیە لنینیسم سازمانیافتە کە نمود بارز آنها حزب تودە و چریکهای فدائیان
خلق بودند منجر بە هژمونی اسلامگرایی و سقوط حکومت پهلوی در ایران برای پیشگیری
از یک انقلاب کمونیستی بود. در افغانستان همگراکردن اسلامگرایان برای جنگی فرسایشی
با نیروهای شوروی و حکومت کمونیستی حاکم بر آن، بسترهای طالبانیسم را فراهم نمود.
پس از سقوط شوروی، غرب در سیاست خارجی دچار نوعی چالش و خلاء گردید زیرا برای دەهها
استراتژی سیاست خارجی خود را براساس تقابل با شوروری، پیشگیری از هژمونی شوروری و
بازدارندگی قدرت شوروری طراحی میکرد، اما با فروپاشی شوروی که با آن سرعت بدون شک
قابل پیشبینی نبود، غرب دچار نوعی چالش و خلاء شد، از سوی دیگر بنیادگرایان
اسلامی کە تا قبلاز این خود را در تقابل با شوروری میدیدند، با حذف شوروری و
گسست و شکاف عمیق میان آنها و غرب، به یکباره خود را در تقابل با آمریکا یافتند.
حملات یازدە سپتامبر پای غربیها را بە نوعی دیگر از اقدمات پیشگیرانە در خاورمیانە
کشاند، تقابل با بنیادگرایی دینی و حامیانش، این حضور بانی دو جنگ در خاورمیانه
بود، ساقط کردن طالبان و جنگ دوم علیه صدام حسین که منجر به سقوط صدام و خلاء قدرت
در عراق و هرجومرج در فضای خاورمیانه شد. این وضعیت تنها شاید یک برآیند داشت
گسترش و هژمونی بنیادگرایی در خاورمیانه و تبدیل جمهوری اسلامی به پدر معنوی، حامی
مالی و حامی نظامی بنیادگرایی در خاورمیانه.
بسترهای رشد بنیادگرایی در خاورمیانه
شاید مهمترین بستر رشد بنیادگرایی در خاورمیانه، بستر
فرهنگی باشد، مبانی نظری دینی، ارزشهای و هنجارهای اسلامی که بزرگترین و
برجستەترین فرم دهندە بە شالکە فرهنگی خاورمیانە میباشد، شاید بزرگترین سهم را در
رشد بنیادگرایی در خاورمیانە داشتەاست. توسعە انسانی بە صورت افزایش بیرویە جمعیت
و بالا بودن نرخ زاد و ولد در خاورمیانه، بدون تردید بانی یک ارتش بالقوە برای رشد
و گسترش بنیادگرایی در خاورمیانە بودە و هست. وضعیت بد اقتصادی، گسترش فقرفزایندە
و درنتیجە عدم توسعەیافتگی خاورمیانە دیگر بستر مهم رشد بنیادگرایی در خاورمیانە
بود. از سوی دیگر تبدیل شدن خاورمیانە به بزرگترین انبار تجهیزات و تولیدات نظامی
و در نتیجە راحتتر شدن و تسریع دسترسی بە سلاح نقش و تاثیر غیرقابل انکاری در رشد
و گسترش بنیادگرایی در خاورمیانه داشتە است. تضاد و تقابلاتی ایدئولوژیک و گفتمانی
در خاورمیانە کە برآمدە از تنوع فرهنگی و زیست اجتماعی خاورمیانه میباشد نیز نقش
غیرقابل انکاری داشتە است. حکومتهای دیکتاتور، منازعات ملیملیتهای تحت ستم، منازعاتدینی
و تقابلات درون اجتماعی در خاورمیانه هم میتوان گفت که نقشی مهم داشته. بهطور
خلاصه بنیادگرایی بەمثابە ساختار بحران و دربرگیرندە چالش و بحران، برآیند و
برآمدە محیط بحرانی و بحرانزای خاورمیانه میباشد. کە درخلاء مدرنیته و درنتیجه
فرهنگ تحمل، مدار و تساهل، در غیاب حکومتهای دمکراتیک و عقلانیت باورمند به
پلورالیزم بانی تقابلات و جنگهای خونین
بودە. امروزه جمهوری اسلامی بە مثابە بزرگترین حامی همەجانبە بنیادگرایی در
خاورمیانه، هر جا کە خلاء قدرتی باشد نفوذ کردە و میتوان گفت کل خاورمیانه عمق
استراتژیک ایران بە حساب میآید. جمهوری اسلامی دو هدف عمده را از این روند دنبال
میکند: اول تضمین بقای رژیم، حاکمیت و هژمونی خود در خاورمیانه و دوم بەچالش
کشیدن نفوذ و هژمونی غرب در خاورمیانه است، ایران دورە پهلوی اگر ژاندارم منطقە در
دورە جنگ سرد جهت حفاظت از هژمونی و نفوذ غرب بودە، ایران دورە جمهور اسلامی به
ژاندارم منطقە در راستای حفاظت از مانفع روسیە و چین تبدیل شدە است.