۱۴۰۲ آبان ۲۹, دوشنبه

زمینەهای ظهور بنیادگرایی اسلامی در خاورمیانه






شاهو حسینی

بەنظر می‌رسد, بنیادگرایی امروزه برزرگترین چالش و تهدید علیه مدرنیزاسیون، دمکراتیزاسیون و توسعه‌یافتگی در خاورمیانه باشد. جریانی که اساسی‌ترین و بارزترین مشخصه و ویژگیش بازگشت به سنت، ضدیت با مدرنیتەسیاسی(دولت مدرن دمکراتیک، عقلانیت‌وعقل‌گرایی، توسعەیافتگی اقتصادی)، ضدیت با سکولاریسم و سکولاریزاسیون و بەحاشیه‌راندن زنان می‌باشد. به نظر می‌رسد که بسترهای فرهنگی، اجتماعی خاورمیانه که در طول سدەهای امپراطوری عثمانی از طریق تقویت ارزشها و هنجارهای دینی را راستای تحکیم و گسترش هژمونی و اقتدار امپراطوری عثمانی به شدت مذهبی شده، پس از ظهور خاورمیانه نوین نیز دچار تغییر فرهنگی نشده و فرهنگ‌اسلام‌گرایی در راستای تقویت پایگاه عرب‌گرایی و ناسیونالیسم عربی بازتولید و تقویت‌گردیده. از سوی‌دیگر شکست شبەمدرنیته‌سیاسی و شبەمدرنیسم در خاورمیانە زمینەهای مناسب فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را برای بازگشت، توقیت و گسترش بنیادگرایی اسلامی در خاورمیانە فراهم نمود، در کنار این دو عامل ظهور اسرائیل به مثابه نمایندە ناسیونالیسم یهودی‌و جمهوری اسلامی به‌مثابە برساختە بنیادگرایی شیعە زمینە تقویت و گسترش ضلع سوم بنیادگرایی کە همان بنیادگرایی سنی باشد را فراهم نمودند.

 

جنگ‌های پیشگیرانه در خاورمیانه

سقوط شوروی و تبعات گسترده آن در اروپای شرقی و خاورمیانه انکارناپذیر و گسترده بوده، غرب به دلیل هژمونی شوروی در خاورمیانه و نفوذ در ساختارهای قدرت خاورمیانه نوین پس از جنگ‌جهانی اول همواره تلاش می‌کرد تا از گروههای اسلامی و اسلام‌گرایی در راستای تقابل با شوروری و پیشگیری از هژمونی منطقەای و جهانی لنینیسم حمایت‌و پشتیبانی نماید، برآیند آن حمایت از اسلام‌گرایی در ایران علیە لنینیسم سازمان‌یافتە کە نمود بارز آنها حزب تودە و چریکهای فدائیان خلق بودند منجر بە هژمونی اسلام‌گرایی و سقوط حکومت پهلوی در ایران برای پیشگیری از یک انقلاب کمونیستی بود. در افغانستان همگراکردن اسلام‌گرایان برای جنگی فرسایشی با نیروهای شوروی و حکومت کمونیستی حاکم بر آن، بسترهای طالبانیسم را فراهم نمود. پس از سقوط شوروی، غرب در سیاست خارجی دچار نوعی چالش و خلاء گردید زیرا برای دەهها استراتژی سیاست خارجی خود را براساس تقابل با شوروری، پیشگیری از هژمونی شوروری و بازدارندگی قدرت شوروری طراحی می‌کرد، اما با فروپاشی شوروی که با آن سرعت بدون شک قابل پیش‌بینی نبود، غرب دچار نوعی چالش و خلاء شد، از سوی دیگر بنیادگرایان اسلامی کە تا قبل‌از این خود را در تقابل با شوروری می‌دیدند، با حذف شوروری و گسست و شکاف عمیق میان آنها و غرب، به یکباره خود را در تقابل با آمریکا یافتند. حملات یازدە سپتامبر پای غربیها را بە نوعی دیگر از اقدمات پیشگیرانە در خاورمیانە کشاند، تقابل با بنیادگرایی دینی و حامیانش، این حضور بانی دو جنگ در خاورمیانه بود، ساقط کردن طالبان و جنگ دوم علیه صدام حسین که منجر به سقوط صدام و خلاء قدرت در عراق و هرج‌ومرج در فضای خاورمیانه شد. این وضعیت تنها شاید یک برآیند داشت گسترش و هژمونی بنیادگرایی در خاورمیانه و تبدیل جمهوری اسلامی به پدر معنوی، حامی مالی و حامی نظامی بنیادگرایی در خاورمیانه.




 

بسترهای رشد بنیادگرایی در خاورمیانه

شاید مهمترین بستر رشد بنیادگرایی در خاورمیانه، بستر فرهنگی باشد، مبانی نظری دینی، ارزشهای و هنجارهای اسلامی که بزرگترین و برجستەترین فرم دهندە بە شالکە فرهنگی خاورمیانە می‌باشد، شاید بزرگترین سهم را در رشد بنیادگرایی در خاورمیانە داشتەاست. توسعە انسانی بە صورت افزایش بی‌رویە جمعیت و بالا بودن نرخ زاد و ولد در خاورمیانه، بدون تردید بانی یک ارتش بالقوە برای رشد و گسترش بنیادگرایی در خاورمیانە بودە و هست. وضعیت بد اقتصادی، گسترش فقرفزایندە و درنتیجە عدم توسعەیافتگی خاورمیانە دیگر بستر مهم رشد بنیادگرایی در خاورمیانە بود. از سوی دیگر تبدیل شدن خاورمیانە به بزرگترین انبار تجهیزات و تولیدات نظامی‌ و در نتیجە راحت‌تر شدن و تسریع دسترسی بە سلاح نقش و تاثیر غیرقابل انکاری در رشد و گسترش بنیادگرایی در خاورمیانه داشتە است. تضاد و تقابلاتی ایدئولوژیک و گفتمانی در خاورمیانە کە برآمدە از تنوع فرهنگی و زیست اجتماعی خاورمیانه می‌باشد نیز نقش غیرقابل انکاری داشتە است. حکومتهای دیکتاتور، منازعات ملی‌ملیتهای تحت ستم، منازعات‌دینی و تقابلات درون اجتماعی در خاورمیانه هم می‌توان گفت که نقشی مهم داشته. به‌طور خلاصه بنیادگرایی بەمثابە ساختار بحران‌ و دربرگیرندە چالش و بحران، برآیند و برآمدە محیط بحرانی و بحران‌زای خاورمیانه می‌باشد. کە درخلاء مدرنیته و درنتیجه فرهنگ تحمل، مدار و تساهل، در غیاب حکومتهای دمکراتیک و عقلانیت باورمند به پلورالیزم بانی تقابلات و جنگهای خونین بودە. امروزه جمهوری اسلامی بە مثابە بزرگترین حامی همەجانبە بنیادگرایی در خاورمیانه، هر جا کە خلاء قدرتی باشد نفوذ کردە و می‌توان گفت کل خاورمیانه عمق استراتژیک ایران بە حساب می‌آید. جمهوری اسلامی دو هدف عمده را از این روند دنبال می‌کند: اول تضمین بقای رژیم، حاکمیت و هژمونی خود در خاورمیانه و دوم بەچالش کشیدن نفوذ و هژمونی غرب در خاورمیانه است، ایران دورە پهلوی اگر ژاندارم منطقە در دورە جنگ سرد جهت حفاظت از هژمونی و نفوذ غرب بودە، ایران دورە جمهور اسلامی به ژاندارم منطقە در راستای حفاظت از مانفع روسیە و چین تبدیل شدە است.


مێژووی کورد

 جگە لە مێژووی کورد هیچ مێژوویەک لە ئێران بوونی نیە