شاهو حسینی
امروزە هرگاه سخن از
استبداد میشود، نگاهها و فکرها ناخودآگاه معطوف به اشخاص، نهادهای حکومتی و
ارگانهای نظامی و شبە نظامی میشود. بەعبارتی بیاختیار اولین تصاویری کە بە ذهن
شنوندە یا مخاطب خطور میکند، تصویر خمینی، خامنەای، جمهوری اسلامی، قوەقضائیە،
سپاەپاسداران، نهادهای امنیتی و .... میباشد. تصاویری دهشتناک از خشونت، سرکوب،
جنایت کە همچون صحنەهایی از یک فیلم کە بر پردە ذهن آدمی رژە میروند. اما آیا
بەراستی اشخاص، نهادهای حکومتی، ارگانهای نظامی و امنیتی ذکر شدە استبداد هستند؟
بدون تردید خیر.
پس اگر آنها استبداد نیستند پس چە هستند؟ آنها
عمال، عملە و کارگزار استبداد هستند، بەعبارتی در این میان، میان استبداد و
کارگزار یا عملە استبداد خلط شدە.
اگرچە شناخت عملە و
کارگزار استبداد نیز بەهمان اندازە استبداد مهم هستند، اما بدون تردید برای
مبارزە، از میان برداشتن استبداد، پیشگیری از بازتولید آن و تحقق آزادی بە شناخت چیزی
بیشتر از عمال و کارگزار استبداد نیازمندیم و آن بدون تردید خود استبداد است، غرض
از استبداد اینجا نە تعریف و ارائە تصویری از فرماسیون و ساختار استبداد، کە
آنتولوژی استبداداست، بەعبارتی شناخت چیستی استبداد. پرسش اصلی اینجا میتواند این
باشد کە استبداد چیست؟
استبداد فرمی از تفکر و
ذهنیت است، ساختاری معنایی، نوعی نگاه فکری بە انسان و جامعە است، بەعبارتی پاسخ
این پرسش اساسی است کە انسان بە عنوان یک موجود چگونەو چەچیز میتواند باشد؟ بدون
شک دو پاسخ کلی بە این پرسش دادە میشود، یک پاسخ این است کە انسان یک سوبژە
مستقل، فاعل شناسای خودمختار و آگاە است کە این پاسخ منجر بە ظهور و شکلگیری
نظامهای دمکراتیک میشود و اما پاسخ دوم این است کە انسان یک ابژە است، موجودی
وابستە، غیرمسقل کە باید هدایت و راهبری شود، بدون تردید این تفکر و اندیشە پایە و
اساس حکومتهای استبدادی است و این فرم از نگاه، این فرم از شعور و ذهنیت یعنی
استبداد.
بنابراین ساختار و
فورماسیون ظاهری استبدادی بەمثابە عملە و کارگزار برای بروز، گسترش و تداوم،
نیازمند اندیشە و تفکر استبدادی است و تا زمانیکە این تفکر و اندیشە فراهم نشود،
ساختارهای استبدادی نیز محقق نخواهند شد. بدون تردید از میان برداشتن ساختارهای
عینی، عملە و کارگزاران استبداد بە تنهایی نخواهد توانست کە منجر بە از میان برداشتن
استبداد گردد، و تضمینی برای شکلگرفتن و جایگزینی ساختارهای غیراستبدادی نمیتواند
باشد. بەعبارتی تا زمینەهای نظری و فکری استبداد از میان برداشتە نشود، آنچکە از
میان میرود و آنچکە جایگزین میشود تنها عملە و کارگزار استبداد هستند. برای
نمونە آنچکە از میان برداشتە شدە حکومت پادشاهی پهلوی و در آیندە حکومت ولایی
هستند کە اینها عملە و کارگزار استبداد بودە و هستند نە خود استبداد.
بەنظر میرسد کە پرسش
مهم دیگری کە برای از میان برداشتن استبداد پس از شناخت آنتولوژیک استبداد مهم است
این است: ریشەهای استبداد چیست؟ بدون تردید یکی از اساسیترین ریشەهای فکری و نظری
استبداد از جملە در ایران، خاورمیانە و بەطورکلی جوامع توسعە نیافتە و حتی کردستان
این است: جهانبینی و نگرش دهنی و فکری جامعە نسبت بە چە بودن و چیستی انسان چیست؟
در جوامع مزبور عموما نگاه بە انسان نگاه ابژگی بە انسان است و بە دلیل سرشت و
ماهیت مذهبی این جوامع و توسعە نیافتگی فکری، انسان ابژە مذهب، حکومت و قدرت است،
ابزاری در خدمت توسعە، هژمونی و قوام ایدئولوژی حاکم بر جامعە، بنابراین در این گونە جوامع فرد بە مثابە آنچکە
هست و آنچکە خود میتواند بنمایاند بە هیچ عنوان بە رسمیت شناختە نمیشود، بلکە
هموارە تلاش میشود کە از فرد یک ساختاری هویتی مطابق با منافع ایدئولوژی موجود و
حاکم بر جامعە در راستای منافع حاکمیت ساختە شود، بنابراین انسان و فرددر یکچنین
جوامعی بە مثابە برساختە حاکمیت، قدرت و ایدئولوژی حاکم ظهور مییابد. برای نمونە
در اندیشە فرە ایزدی حاکم، ظلاالهی سلطان، اندیشە ولایی و سایر اندیشەهای دینی و
ایدئولوژیهای دیگر، انسان بە صورت تودەای وابستە، فاقد اختیار و رمەگونە باید بەسر
منزل مقصود هدایت و رهنمون شود. انسان فاقد توانایی فکری و ارادی برای خودآگاهی و
رابری خویش تصور میشود، در چنین جوامعی اساسا هرگونە هویت خواهی و تلاش برای
بازسازی و برسازی خودهویتی با انگها و اتهاماتی سنگین نظیر خیانت، تجزیەطلبی، وطن
فروشی و ... تفسیر میگردد.
بنابراین تا زمانیکە
جهان ذهنی، اندیشەای و نوع نگاه بە انسان دچار تغییر و دگرگونی نگردد و این تحول
ذهنی و درونی موجد تغییر در ساختارها و فورماسیونهای ظاهری و عینی نگردد هیچ گونە
فضا و مجالی برای گذار از استبدادی و شکلگیری یک ساختار آزاد و دمکراتیک وجود
نخواهد داشت.
نگاهی بە تاریخ قدرت در
جوامع توسعە نیافتە بیانگر این واقعیت است کە هموارە قدرت و ایدئولوژی غالب تلاش
کردە، کە ماهیت فرد را در راستای منافع خویش ترسیم نماید کە این تلاش بە سە صورت
انجام پذیرفتە است:
١_ بازسازی و برسازی
هویت فرد با زمینههای فرهنگی و هویتی قومی اکثریت غالب و هژمون
٢_ بازسازی و برسازی
هویت فرد با زمینههای دینی اکثریت غالب و هژمون
٣_ بازسازی و برسازی
هویت فرد با زمینههای ایدئولوژیکی و فکری اکثریت غالب و هژمون
در واقع در این سە روند
تلاش میشود تا هویت فرد آنگونە کە خود میخواهد یا آنگونە کە هست زدودە شود.
بنابراین اولین قدم در راستای از میان برداشتن استبداد، قبول هویت فرد آنگونە کە
هست و آنگونە کە خود میخواهداست، بە عبارتی قبول سوژگی، استقلا و برابری انسانها،
متاسفانە نگاهی بە تاریخ معاصر مبارزات سیاسی در کردستان، ایران، خاورمیانە و بەطورکلی جوامع توسعە نیافتە
موئید این واقعیت است کە هموارە نوک حملە مبارزە متوجەعملە، کارگزار و ساختارهای
ظاهری بودە تا خود استبداد، بە همین دلیل نیز هموارە و با هر تحولی فرم ظاهر و
فورماسیونهای ظاهری استبداد بازتولید شدە و میشود.
اگر قبول کنیم کە کە
نمادهای ظاهری، کنشها، واکنشها و رفتارهای ما برآیند نهادهای ذهنی و تفکرات ماست،
بە این نتیجە خواهیم رسید کە مشکل کنونی جامعە ما استبداد حاکم بر فضای ذهنی و
جغرافیای اندیشە ماست، مهم نیست کە متعلق بە کدام قشر، طبقە و صنف هستیم، منادی چە
مفهوم و اندیشەای هستیم بە ظاهر، بەجرات میتوان گفت کە استبداد برفضای ذهنی سیاسیون،
روزنامەنگاران، تحصیلکردگان، فرهنگیان، بیسوادان، بازاریان، نویسندەگان و .....
حاکم است و دلیل آن هم این است کە آبشخور ذهنی و فکری ما فرهنگ و اندیشە استبدادی
است و تا این آبشخور دچار تغییر و تحول نگردد، جهان بینی و نگرش جامعە و فرد بە نسبت
فرد و جامعە دچار تغییر و تحول نگردد، استبداد همچنان باقی، قدرتمند و هژمون است.
منابعی کە در نوشتن این
اثر از آنها بهرەگرفتەام:
١_ سیف، احمد: ایران: استبداد ذهن و فرهنگ استبدادی، ٢٠١١
٢_ غنینژاد، موسی: تجددطلبی توسعە در ایران معاصر، تهران، نشر مرکز، ١٣٧٧
٣_ قاضی مردای، حسن: در پیرامون خودمداری ایرانیان: رساله ای در روانشناسی اجتماعی مردم ایران، تهران، نشر اختران، چاپ هفتم، ١٣٩٢
٤_ ماهرویان، هوشنگ: تبار شناسی استبداد ایرانی ما، تهران، نشر بازتاب نگار،1381
منبع مقالە: http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=87320